بازیِ باد با انگشتام. یا انگشتام با باد. باد تندی که فقط وقتی ماشین حرکت میکنه به وجود میاد. حجم میگیره تو دستام. لامپهای نارنجی،تو تاریکیِ شب. از شصت شروع میشه،مییاد تا کلِ دستمو نارنجی میکنه، بعد تا ناخن انگشت کوچیکم میرسه و دوباره تاریکی. تکرار. انگشتامو ت میدم، بضی وقتام بی اختیار ت میخورن.تصور میکنم ماشین عقبی دستمو تو چه وضعیتی میبینه. ینی همه ی چیزی که از من میدونه دستمه. شایدم یه سایه ی تاریک.
نوشتن از بهترین حس ها از سخت ترین کارهاست. فقط این روزا هم خیلی سخت بود و هم خیلی قشنگ با بودن تو. فقط اینکه کنارت آرومم،تو بغلت پیدا میکنم همه اون چیز هایی که ندارم رو.بغلت انگار امن ترین جای جهانه. اینا دقیقا خود خود عشقه. یه عشق آروم،یه آرامش.یه زندگی باش همیشه.همییشه.
درباره این سایت